به گزارش سینماپرس، حق طبیعی و اولیه هر مردمی است که از آنچه در اطرافشان رخ می دهد مطلع و اگاه شوند و بعد از تغذیه خبری و دریافت اطلاع رسانی های دقیق، معتبر و سالم، مجهز به آموزشهای مقتضی و مرتبط با آن رویدادها شده تا از تکرار و یا تشدید رویدادهای ناخوشایند جلوگیری کنند تا سهم سازندهای در مهار اتفاقات تلخ جامعه خود داشته باشند. در صورت بیتوجهی به این موضوع بازار شایعات رونق می گیرد و رعب و وحشت حکفرما شده و دیگران و بیگانگان این نقش فعال رسانه ای را از آن خود کرده و سوار بر موج حوادث، ماهی خود را از آب گل آلود صید میکنند؛ بنابراین شرایط ما با دست خودمان هم فرصت سوزی کردهایم و هم تهدید سازی!
آنچه در اغتشاشات اخیر به عنوان مانیفست رسانه ملی بیان شد این بود که هیچ خبری نیست، آسوده بخوابید که مملکت در امن و امان است و همه جا گل و بلبل! اما آنچه مردم از گوشه و کنار متوجه شدند این بود که کشور دچار آشوب و وضعیت قرمز شده است و رسانه حاکمیت قصد لاپوشانی کردن حوادث را دارد! سکوت یا به عبارت دیگر بایکوت خبری صدا و سیما در مقابل این وضعیت عواقب و آثار مهمی را به دنبال خواهد داشت؛ مهم ترین آفت این انفعال در اطلاع رسانی، سلب اعتماد ملی از رسانه ملی است؛ مردم نسبت به این رفتار غیر حرفهای عکس العملی از خود نشان می دهند و آرام آرام به فکر رسانههای جایگزین میافتند؛ رسانه هایی که شاید رسانه های معتبری نباشند اما لااقل شیپورهای خبری شان در برابر رخدادها کار می کند و مخاطبان خود را در ظلمت بی خبری رها نمی سازند. ریزش مخاطبان رسانه ملی، رویش مخاطبان رسانههای دیگر خصوصا رسانههای تصویری و ماهوارهای زاویه دار با گفتمان انقلاب اسلامی را در پی خواهد داشت؛ یعنی علاوه بر اینکه ما مخاطب بومی را از دست میدهیم با دست خودمان بر تعداد مخاطبان رسانه های معاند و رقیب می افزاییم. شاید برخی تصور کنند در عصر شبکههای اجتماعی و موبایلی دیگر تب تماشای رسانههای تصویری و شبکههای تلویزیونی فروکش کرده است اما مطابق با آمارهای رسمی جهانی باید گفت ویژگی های منحصر به فرد این رسانهها از جمله سهولت استفاده مخاطب، تنوع برنامههای این رسانهها و… باعث گردیده تا همچنان طیف قابل توجهی از کاربران استفاده از این رسانهها را بر هر رسانه دیگری ترجیح دهند. بی شک بزرگترین سرمایه هر رسانه ای مخاطبان آن رسانه اند و پر واضح است که از دست دادن مخاطب تا چه میزان به رسانه ملی ضربه وارد می کند.
خود سانسوری یا به تعبیر دیگر خود خفقانی رسانه ملی در برابرحوادثی نظیر اغتشاشات اخیر، برچسب محافظه کاری را بر پیشانی این رسانه میچسباند. این عارضه یک سر منشا بیشتر ندارد و آن تفکر مدیران محافظه کاری است که مدیریت بحران شان در مواقعی از این دست چیزی در حد صفر است. تکیه کلام این مدیران در این موارد نیاز به هماهنگی با مسئولان بالادستی و نیز اتصال ماجرا به مسائل امنیتی است…
معروف است که وقتی خبری در رسانه منعکس می شود، ۱۰ درصد اطلاع رسانی به وسیله خود آن خبر به مخاطب منتقل می شود و ۹۰ درصد فرایند اطلاع رسانی به واسطه تحلیل و تفسیر آن خبر انجام می گیرد؛ تجربه نشان داده است رسانه ملی در برابر تحولات اجتماعی این چنینی ابتدا مخاطب را با عدم انعکاس به موقع اخبار در خماری عجیبی می گذارد و بعد از اینکه آب ها از آسیاب افتاد، با برنامه های مفصل به صورت رگباری به تفسیر اخبار مربوط می پردازد و از ظرفیت ۱۰در صد ابتدایی در زمان طلایی اش به هیچ وجه استفاده نمیکند، بدین ترتیب خشت اول کج نهاده شده و تا ثریا نیز دیوار کج میرود. نباید از نظر گذراند که بخش وسیعی از مخاطبان تلویزیون در هر جامعهای از جمله جامعه ما مخاطبان عام و توده ها هستند که حوصله تفسیرهای تخصصی و پیچیده را ندارند و اگر فرایند انعکاس خبر مطابق با مدلی که گفته شد برای آنها صورت نگیرد به انتخابهای دیگری غیر از رسانه ملی دست خواهند زد.
عملکرد صدا و سیما در انعکاس اغتشاشات اخیر در بخش های مختلف خبری دچار یک اشتباه استراتژیک بود و آن پرداخت حداقلی به اصل حوادث و درعوض پرداخت حداکثری نسبت به مواضع مسئولان در برابر این حوادث می باشد؛ مشابه این حالت را در حوادث سال ۸۸ و آشوب های خیابانی فتنهگران نیز در رسانه ملی دیده بودیم. در حقیقت رسانه ملی تعمدا در مواجهه با خود اتفاقات، لال می شود یا زبانی الکن اختیار می نماید و در عوض در انعکاس اظهار نظرات مسئولان با محوریت محکوم کردن این وقایع جیغ بنفش میکشد و یا همراهی دشمنان خارجی ملت را با مسببان حوادث فریاد میزند. این عدم توازن در مهندسی اطلاع رسانی باعث آن می شود که اخبار صدا و سیما بیشتر به شکل و شمایل یک مجله سیاسی یا یک برنامه تحلیلی درآیند تا یک بخش خبری استاندارد و متعارف! این رویه که با رویکرد اشاره گزینشی به اصل حوادث در دستور کار قرار می گیرد به دلیل انعکاس ناقص حوادث به مخاطب، موجبات سردرگمی و نارضایتی بیننده را فراهم می کند.
یکی از بهترین استراتژیهای رسانهای در اغتشاشات اخیر در کشورمان، رصد رسانههای مختلف (اعم از مکتوب، تصویری، شبکههای اجتماعی، مجازی و…) خودی و غیرخودی و ارائه گزارش به مخاطب در این زمینه است. اتخاذ چنین رویکردی چشم اندازی جامع را در برابر مخاطب قرار میدهد تا بتواند دوست و دشمن را تشخیص دهد و خودش به تحلیل مقرون به واقع دست یابد.
نظریههای علم ارتباطات این فرضیه را ثابت کردهاند که رسانههای منفعل در برابر حوادث اجتماعی، شهروندان را منفعل بار میآورند؛ درست در مقابل این تز، شبکه های هایی مثل بیبیسی با تاکید بر نقش فعال، هدایتگر و درمتن حوادث بودن، ایده «شهروند-خبرنگار» را مطرح کرده و از یکایک افراد حاضر در صحنه وقوع حوادث میخواهند در نقش یک خبرنگار آماتور از طریق گرفتن یک عکس یا فیلمبرداری اتفاقات با گوشی تلفن همراه و یا ثبت و نگارش جزییات رویدادها و ارسال آن به شبکه در انعکاس دقیقتر خبر به دیگران کمک کنند. در این شرایط افراد در فرایند اطلاع رسانی مشارکت جسته و به یاریگران رسانه ای مبدل می شوند و بر خلاف شهروندان منفعل، صرفا مصرف کننده اخبار نمیشوند بلکه در تولید و توزیع اخبار سهیم میگردند. سوال مهم در این زمینه آن است چرا رسانه ملی از این ظرفیت استفاده نمیکند و به آسانی از آن چشم پوشی مینماید؟!
ظرفیت مهم دیگری که رسانههای ضد انقلاب به وفور از آن در شرایط آشوبهای خیابانی استفاده می کنند، سلبریتیها هستند؛ اظهار نظر چهرههای معروف عالم هنر، سینما و تلویزیون، فرهنگ، ورزش و… در خصوص این اتفاقات می تواند بخش مهمی از پازل عکس العمل جامعه در قبال شرایط پیش آمده را به مخاطب عرضه کند و در این شرایط حساس، به مدیریت احساسات آنها همت گمارد. این ظرفیت در رسانه ملی در مواردی از قبیل وقوع بلایای طبیعی مثل زلزله مورد استفاده قرار میگیرد اما جای سوال جدی است چرا این طیف ها که همواره طرفداران زیادی دارند درحوادث دیگر مورد بیمهری قرار میگیرند و صدا و سیما بهایی به آنها نمیدهد؟
* محمد حسن شاهنگی
ارسال نظر